شعر شهادت

21 شهریور 1394 در 9:19ق.ظ

السلام علیک یا جوادالائمه تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم زتن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید …

السلام علیک یا جوادالائمه ای مرگ مدد کن که من زار بمیرم ای زهر، خلاصم کن و بگذار بمیرم بگذار در این خانه که غمخانۀ من بود تنها و غریب از ستم یار بمیرم

السلام علیک یا جوادالائمه زهر به جان زد شررم ای پدر سوخت ز پا تا به سرم ای پدر جواد مظلوم تو از دست رفت نمانده دیگر اثرم ای پدر

السلام  علیک یا جوادالائمه به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زدم …

السلام علیک یا جواد الائمه دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی با دست خود مرا کشت، لب تشنه در جوانی من از نفس فتادم، بر خاک رخ نهادم او می‌زند به مرگم، لبخند …