السلام علیک یا صاحب الزمان ای جان ما فدای تو یا فارس الحجاز ای دیده جای پای تو یا فارس الحجاز در کام مرگ ناز به آب بقا کنم میرم اگر برای تو یا فارس …

السلام علیک یا صاحب الزمان به جز از باغ حسنت گل نچیدم گل نمی چینم رخت را بس که می بینم گمان کردم نمی بینم سزد در هر نفس گردم هزاران بار قربانت به امیدی …

السلام علیک یا صاحب الزمان  بی تو غروب جمعه چه دلگیر می شود سیلاب غم ز کوه سرازیر می شود ماه فلک ستاره فشاند ز چشم خویش خورشید پشت کوه، زمینگیر می شود

السلام علیک یا صاحب الزمان  خار یا خَس هر چه ام از بوستانم، سیّدی! دشمنی کردم ولی از دوستانم، سیّدی! من نگاه معرفت را بسته بودم ورنه تو لحظه لحظه چهره می دادی نشانم، سیّدی!

السلام علیک یا صاحب الزمان  ندیده برده دل ز ما صورت دلربای تو جلوه‌گر از نقاب، هم روی خدانمای تو مصلح کل عالمی منجی نسل آدمی دست خداست سیدی! دست گره‌گشای تو

غزلی زیباازصائب تبریزی که درشب بیست وچهارم ماه مبارک توسط حاج ماشاالله عابدی خوانده شد

السلام علیک یا صاحب الزمان حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم بگذار که از دور گرفتار تو باشم من مایه ندارم که خریدار تو گردم باشد که گدای سر بازار …

السلام علیک یا صاحب الزمان کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا