۰۰۲-یا آن که بخوانید به بالین پسرم را

6 مهر 1392 در 5:48ق.ظ

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

یا آن که بخوانید به بالین پسرم را

یا بر سر زانو بگذارید سرم را

شب تا به سحر چشم به راهم که نسیمی

از من ببرد سوی مدینه خبرم را

کی باور من بود که از آن حرم پاک

یک روز جدا گردم و بندم نظرم را

مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار

در سایهٔ اندوه نشاندم پسرم را

هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان

شستند به خوناب جگر رهگذرم را

گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند

شاید که نبینند از آن پس اثرم را

دامانم از این منظره پر اشک شد اما

گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را

با کس نتوان گفت ولیعهدی مأمون

خون کرده دلم را و شکسته کمرم را

من سر به ولیعهدی دونان نسپارم

بگذارم اگر بر سر این کار سرم را

تهمت ز چه بندید به انگور، که خون کرد

هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را

آفاق همه زیر پر رأفت من بود

افسوس بدین جرم شکستند پرم را

آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند

دادند به تاراج خزان برگ و برم را

بشتاب به دیدار من ای گل که به بویت

تسکین دهم آلام دل در به درم را

روزم سپری شد به غم، اما گذراندم

با یاد تو ای خوب، شبم را سحرم را

(محمدجواد غفورزاده – شفق )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *