۰۱۲- سرم را پر کن از سودای عشق و سربلندم کن

1 تیر 1392 در 4:29ق.ظ

السلام علیک یا صاحب الزمان

سرم را پر کن از سودای عشق و سربلندم کن

سُویدای مرا سرشار شوق و مستمندم کن

دلِ آشفته‌ام چون آهوی وحشی رمید از من

گره بگشا ز زلف مشکسای و درکمندم کن

سکندروارم از سرچشمه ی حیوان مکن محروم

چه خضرم کامیاب از لعل نوشخندم کن

سلیمانا مرا دیو طبیعت کرده اندر بند

به اسم اعظم آزادم کن و فارغ ز بندم کن

بلاگردان خویشم کن به قربان سرت گردم

بفرما جلو‌ه‌ای بر آتش غیرت سپندم کن

خرابم کن ز جامی تا به آزادی زنم گامی

مرا از خویشتن بی‌خود کن، از خود بهره‌مندم کن

سمند طبع لنگ است و مجال جانفشانی نیست

مرا خاک ره میدان آن رفرف سمندم کن

پسند طبع والای تو نبود مفتقر هرگز

ولی قطع نظر جانا ز وضع ناپسندم کن

(آیت الله غروی اصفهانی)

(کمپانی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *