به نام خداوند سبحان، مُحمّد

15 اردیبهشت 1395 در 4:15ق.ظ

السلام علیک یا رسول الله

به نام خداوند سبحان، مُحمّد 
بخوان کآفریده است انسان، محمّد! 
بخوان تا خلایق بخوانند با تو 
به نام خداوند سبحان، محمّد 


بخوان تا که ویران سرای جهان را 
کنی سر به سر، رشکِ رضوان محمّد 
بخوان کز دمی بر همه آفرینش 
دهی تا ابد روح و ریحان محمّد 
بخوان تا که از کفر، بخشی رهایی 
بشر را به نیروی ایمان محمّد 

بخوان تا قبایل بدانند زین پس 
سیاه و سفیدند، یـکسان محمّد 
بخوان تا خلایق بـه یکتاپرستی 
ببندنـد تـا حشر، پیمان محمّد 
بخوان تا کنی درد جهل بشر را 
بـه داروی تعلیم، درمان محمّد 
بر افروز و بـر خلق عالم نشان ده 
که ظلمت رسیده بـه پایان محمّد 
چه باکی ز تحریف تورات و انجیل 
که دادیم ما بـر تـو قرآن، محمّد 
تـو بایـد بـه توفیق دین مبینت 
کنی عالمی را مسلمان، محمّد 

تو باید مسلمان بیاری به عالم 
همانند مقداد و سلمان، محمّد 
تو باید هماره ز فیض کلامت 
ببخشی بشر را ز نو جان، محمّد 
تو باید که فرمان دهی بر خلایق 
خدا این چنین داده فرمان، محمّد 
تو باید به قلب همه تا قیامت 
بتابی چو خورشید تابان، محمّد 
تو آغازی و آخری یا محمّد! 
تو تا حشر، پیغمبری یا محمّد! 
بخوان ای ز آغاز خلقت پیمبر! 
بخوان ای سلامت ز خلّاقِ داور! 

بخوان تا بخوانند با تو خدا را 
بـگو تـا بـگویند «الله اکبر» 
بگو نیست کس جز به تقوی گرامی 
سیاه و سفیدنـد بـا هم بـرادر 
تو در غار و خلقند چشم انتظارت 
بـرآ عالم افروز تـا صبح محشر 
بـه پـا خیز، ای منجی آفرینش! 
به پا خیز، ای مصلح خلق، یکسر! 
به پا خیز و تا حشر، پیغمبری کن 
ز جا خیز، بر خلق، قرآن بیاور 
به پا خیز، ما بر تو دادیم قرآن 
به پا خیز، ما بر تو دادیم حیدر 

به پا خیز، تا بر تو آریم فرقان 
به پا خیز، تا بر تو بخشیم کوثر 
به پا خیز، تا کی به دست پدرها 
رود بی‌گنه زنده در گور، دختر؟ 
به پاخیز و اعلام کن یا محمد 
نه زن برده باشد، نه مرد است برتر 
همه انبیا جان و تو جان جانی 
همه اولیا جسم پاکند و تو، سر 
به پا خیز و بشکن بتان حرم را 
به دست علی، ای علی را پیمبر! 
خدا را به اهل زر و زور برگو 
که دیگر نه دوران زور است و نه زر 

تویی گمرهان را به هر عصر، هادی 
تویی رهروان را به هر گام، رهبر 
مسلمان بُوَد آنکه در مکتب تو 
بوَد یار مظلوم و خصمِ ستمگر 
تو آری تو باید ابوذر بسازی 
تو مقداد و عمار و سلمان بپرور 
تو آغازی و آخری یا محمد! 
تو تا حشر، پیغمبری یا محمد! 
رسولی چو تو نور و فرقان ندارد 
کتابی همـاننـد قرآن نـدارد 
کلیم آنچه گوید، کلام تو گوید! 
مسیحا به غیر از دمت جان ندارد 

پیام آوران هر چه دارند، دارند 
پیام آوری چون تو سلمان ندارد 
طبیبان روحند، مشتاق دردی 
که جز خاک کوی تو درمان ندارد 
بدانند تـا روز محشر، خلایق 
که نـور چراغ تو پایان ندارد 
جهان چون تو هرگز پیمبر ندیده 
خدا چون تو در ملکِ امکان ندارد 
بـگویید پیغمبران سلَف را 
کسی جز محمّد مسلمان ندارد 
بگـویید: پیـغمبری جز محمّد 
چو «مهدی» چراغ فروزان ندارد 

بگویید: هر کس جدا شد ز مهدی 
بـه اسلام سوگند، ایمان ندارد 
بگـویید: جز دیـن مـا آسمانی 
بـه کف چارده مهر تابان ندارد 
بگویید: شیعه تن است و علی جان 
جدا از علی هر که شد، جان ندارد 
بگویید: شیعه‌ست در خطِّ حیـدر 
جز این با خدا عهد و پیمان ندارد 
بگویید: ماییم و قرآن و عترت 
مسلمان به جز نور و برهان ندارد 
بگویید: هر کس جدا از علی شد 
بـه محشر جدایی ز نیران ندارد 

بخوان “میثم” آن بیت ترجیع خود را 
که قـدر ورا دُرِّ غلطان نـدارد 
تو آغازی و آخری یـا محمّد! 
تو تا حشر، پیغمبری یا محمّد! 

(غلامرضا سازگار)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *