۰۰۴-به هوای کوی تو آمدم

30 فروردین 1392 در 7:27ق.ظ

السلام علیک یا صاحب الزمان

به هوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم

بامید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم

نه رها زبند هوا شدم نه زیار کامروا شدم

نه چنان دچار بلاشدم که دگر به فکر دوا شوم

همه روزه روزی من غمست همه شبم شب ماتمست

نه چنان کمند تو محکم است که امید ان که رها شوم

نه مرا به خویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی

نه دلالتی و نه همرهی متحیرم به کجا شوم

نه ز سفره تو نواله ای نه ز غمزه ی تو حواله ای

نه مرا به دُر پیاله ای کرمی که ز اهل صفا شوم

نه تراست لطف و عنایتی نه مراست قوت و طاقتی

بکدام شوری و حالتی من بینوا به نوا شوم

نه بدلنوازیم امدی نه بسرفرازیم آمدی

نه بنغمه سازیم آمدی که ز شوق بی سروپا شوم

نه به حال مفتقرت نظر که زند به سوی تو بال و پر

نه به سرپرستی او گذر که بزیر ظلّ هما شوم

( مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی )

«کمپانی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *