آنقدر نماز خواند تا شهید شد
در ادامه ی معرّفی شخصیت هایی که حاج ماشاءا… عابدی با بیان شیرین خود در مصاحبه ی اختصاصی با «خیمه» داشتند، با یکی دیگر ازین شخصیت ها آشنا می شویم.
شیخ محمود غفاری، فامیلی اصلی اش «قره گوزلو» بود و به واسطه ی مبارزاتی که با طاغوت داشت، تغییر اسم داد. ایشان از یک طرف، عالمی بود وارسته و از طرف دیگر، یک سینه زن به تمام معنا.
در هیأت لخت می شد و سینه می زد که من مثل او «سینه زن» ندیدم؛ یا اگر بگویم دیدم، خیلی کم دیدم. ایشان با شور خاصّی سینه می زد و با این کار، مجلس را گرم می نمود.
وارسته بود و خیلی هم انقلابی. سرسپرده ی آقای حق شناس بود و از شاگردهای ایشان. جزو اولین کسانی بود که برای حمایت از انقلاب به کردستان رفت. آن موقع که کمتر کسی اسلحه دیده بود، آمده بود هیأت ما و می گفت می توانم اسلحه را چشم بسته باز کنم و ببندم! بعد هم که جنگ شد به جبهه می رفت. از خصوصیاتش این بود که با ارتش به جبهه می رفت؛
بر عکس همه که همراه سپاه و بسیج می رفتند. به من می گفت که نمی خواهم طوری شهید شوم که یک گلوله یا خمپاره بیاید و در یک لحظه شهید بشوم؛ می خواهم بیفتم روی زمین و مدّت ها زجر بکشم و بعد شهید بشوم؛ همین طور هم شد. ایشان خیلی در موفقیت های من نقش داشت. خیلی دقّت می کرد و مرا گاهی می کشید کنار و می گفت راه این است و… نکاتی را می گفت خیلی ظریف و لطیف که روی ما تأثیر می گذاشت.
گاهی در هنگام سینه زنی مان اشعار عشقی که مربوط به خودمان بود، می خواندیم؛ فرض کنید مثلا درباره ی امیرالمؤمنین می خواندیم «نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو…». این را می خواندیم و سینه می زدیم. ایشان با همه ی شور و هیجانش که سینه می زد، یکباره دست از سینه زنی می کشید و می گفت سینه زنی مال عزاداری امام حسین است! الان هم این مسأله یکی از اشکالاتی است در جلسات و هیأت ها هست. حاج ماشاء ا… عابدی در انتهای صحبت هایش درباره ی شهید غفاری مشتاقانه و با وجد می گوید: شهید غفاری اشک فراوانی داشت و با همه ی کارهای الهی و معنوی که داشت، اصلاً خودش را نمی دید… درباره ی بهره مندی اش از برکات معنوی همنشینی با شهید غفاری، حاج ماشاء ا… عابدی اینچنین می گوید: ایشان از افراد کم نظیر بودند و من خیلی مدیون ایشان هستم و روی من بسیار تأثیر گذاشتند.
منبع: مجله خیمه-دی و بهمن ۱۳۸۲ – شماره ۱۰
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دوران دفاعمقدس، قشرهای مختلفی از جامعه را برای دفاع از کیان میهن و دین به خود دیده است.
از دانشآموز و دانشجو و کارگر گرفته تا معلمان و مهندسان و زنان همه برای حضور در جبههها اعلام آمادگی میکردند و پا به پای هم برای مقابله با دشمنی که تمام عیار به کشور حمله کرده بود، میجنگیدند.
روحانیون و طلبههای جوان هم یکی دیگر از قشرهای تأثیرگذار در جبههها بودند که حضورشان هم جنبه نظامی و رزمی پیدا میکرد و هم جنبه معنوی و ارشادی.
شهید شیخمحمود غفاری هم یکی از این روحانیون شجاع و باصفا بود. نامخانوادگی اصلیاش «قرهگوزلو» بود که به دلیل فعالیتهای سیاسیاش علیه حکومت شاهنشاهی مجبور شده بود تغییر نام دهد. یک روحانی ساده که پس از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی سلاح بر دست گرفت و جزو اولین نفرات خود را برای حمایت از نظام اسلامی به کردستان رساند.
مهدی مرندی از همرزمان شهید غفاری در کتاب خاطراتش به نام «حکایت سالهای بارانی» پیرامون این شهید بزرگوار میآورد: «… استفاده از توپخانه با وجود یک دیدهبان، خوب میسر میشد. در آن روزها حاجمحمود غفاری برای توپخانه ما یک دیدهبان توانا بود. او اولین روحانی بود که در روزهای اول جنگ میدیدم. حضور او با لباس نظامی، آن هم در کار مهم و خطرناک دیدهبانی، برای ما مهم بود. هیچ وقت لذت نمازهایی را که پشت سر او خواندم فراموش نمیکنم.»
ابراهیم شفیعی از فرماندهان عملیات بازیدراز درباره شیخمحمود غفاری میگوید: «شیخمحمود روحانی بود. او لباس روحانیت را در آورده بود و لباس کامل رزم پوشیده بود. شیخ محمود همیشه به بچههای پاسدار میگفت: من پا به پای شما تا شهادت هستم و واقعاً هم همینطور بود. ایشان مشوق خیلی خوبی برای ادامه عملیات بازیدراز بود. نحوه شهادتش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. یک روز جلوی در سنگر نشسته بود و حاجمحمود داخل داشت نماز میخواند. نماز خواندش خیلی طولانی شده بود. پشت سر هم قامت میبست و نماز میخواند، دیگه حوصلهام سر رفته بود. بهش اعتراض کردم که چرا اینقدر نماز میخواند. در همین حین بود که صدای اصابت خمپاره در کنار سنگر مرا از جای خودم به طرف دیگر پرتاب کرد. تا به خودم آمدم، دویدم طرف سنگر. دیدم حاجمحمود همانطوری که در سجده است به شهادت رسیده است.»
حاجماشاءالله عابدی (یکی از معروفترین مداحان تهران) درباره شهید شیخ محمود غفاری اینگونه میگوید: «ایشان از یک طرف، عالمی بود وارسته و از طرف دیگر، یک سینهزن به تمام معنا. من مثل او «سینهزن» ندیدم؛ یا اگر بگویم دیدم، خیلی کم دیدم. ایشان با شور خاصی سینه میزد و با این کار، مجلس را گرم مینمود. وارسته بود و خیلی هم انقلابى. سرسپرده آقای حقشناس بود و از شاگردهای ایشان. آن موقع که کمتر کسی اسلحه دیده بود، آمده بود هیئت ما و میگفت میتوانم اسلحه را چشم بسته باز کنم و ببندم! بعد هم که جنگ شد به جبهه میرفت. »
در یک نگاه کلی حاجمحمود غفاری روحانی رزمندهای که در واحد عقیدتی لشکر ۸۱ زرهی خدمت میکرد به خط مقدم جبهه سرپل ذهاب رفت و آموزش دیدهبانی را در ارتش گذراند و همچنان دیدهبان فعال جبههها بود تا اینکه در نهایت هفدهمین روز از شهریور گرم تابستان سال ۶۰ شهید غفاری روی قله ۱۱۵۰ بازیدراز مورد اصابت ترکش از ناحیه سر قرار گرفت و به شهادت رسید.
منبع: سایت مشرق نیوز
دیدگاهتان را بنویسید