جلسه یک شنبه – ۹۳/۱۰/۱۴
گزیده ای از بیانات حاج ماشالله عابدی را در ذیل بخوانید:
حافظ یکی از مظلومترین شعرا و عرفاست و این یکی از دلائلی است که ما به حافظ می پردازیم…
تفسیر غزل
ای غائب از نظر بخدا می سپارمت جانم بسوختی و بجان دوست دارمت
ای غائب از نظر بخدا می سپارمت
غزل های حافظ معمولا توحیدیست یعنی برای خداست و برخی خارج از این است، مانند این غزل.
“ای غائب می تواند” منظور امام زمان علیه السلام باشد. خدا ۱۴۰۰ سال است که امام زمان علیه السلام را حفظ کرده و از این به بعد هم حفظ خواهد کرد، خدا این را خواسته. پس اگر ما دعا میکنیم این یک توفیق است برا ما، یک عبادت است برای ما، که برای آقا دعا کنیم وگرنه در روایت داریم اگر یک روز از عمر دنیا مانده باشد خدا در آن روز ظهور امام زمان علیه السلام را میرساند.
جانم بسوختی و بجان دوست دارمت
از عمق جانم از شدت فراق تو دارم میسوزم.
یکی از راه های عاشق اامام زمان علیه السلام شدن برای اهلش خواندن این شعر های حافظ هست.
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت
مفهوم این استکه تا نفس دارم از شما دم مزنم و از شما جدا نمیشوم.
اصطلاح دامن کفن کشیدن به معنی خضوع وخشوع میباشد.
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی | دست دعا برآرم و در گردن آرمت |
محراب یک حالت قوس مانند دارد، ابروی معشوق (امام زمان) را تشبیه کرده است به قوس محراب.
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی | صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت |
هاروت و ماروت، دو فرشته اند که در قران امده. نقل شده که در زمان ادریس پیغمبر، جادوگری بسیر رواج پیدا کرد.
این دو ملک را خدا فرستاد تا برای مقابله با این جادوگرها، به مردم راه و رسم خنثی شدن این جادو ها را بمردم یاد بدهند.
اگر شده میروم پیش هاروت و ماروت، صد نوع جادو یاد میگیرم تا تو را بیاورم.
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار | بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت |
” صد جوی آب بستم” کنایه از گریه بسیار کردم، به امید اینکه بذر محبت در دلم بکاری
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد | منت پذیر غمزه خنجر گذارمت |
در راه تو کشته بشوم. خدا میگوید هرکسی من را دوست داشته باشد من هم او را دوست دارم.و هر که را خدا دوست داشته باشد میکشد، در راس آن امام حسین علیه السلام.
و اگر خون من را هم بریزی باز منت تو را میکشم.
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت | جانم بسوختی و به دل دوست دارمت | |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک | باور مکن که دست ز دامن بدارمت | |
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی | دست دعا برآرم و در گردن آرمت | |
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی | صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت | |
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب | بیمار بازپرس که در انتظارمت | |
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار | بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت | |
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد | منت پذیر غمزه خنجر گذارمت | |
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار | تخم محبت است که در دل بکارمت | |
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل | در پای دم به دم گهر از دیده بارمت | |
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست | فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت |
دیدگاهتان را بنویسید